کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

راز در کتاب است و کتاب، خود، یک راز
کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

راز در کتاب است و کتاب، خود، یک راز

داستان جالب خر دانا

  یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود.


خر پیر و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پای خر به سوراخی رفت و به زمین غلطید. بعد از اینکه روستایی به زور خر را از زمین بلند کرد معلوم شد پای خر شکسته و دیگر نمی تواند راه برود.


روستایی کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بیابان ول کرد و رفت.

ادامه مطلب ...

نشانه ها

 خورشید زیبا طلوع کرده بود و نور حیات بخشش را سخاوتمندانه بر اهل زمین می تاباند نسیم خنکی می وزید پرندگان هم صدا تسبیح صبحگاهی سر داده بودند  شنیدن آوای دل انگیز پرندگان رهگذارن را سر مست می نمود  و من زیر درخت گرد و ی کنار جاده منتظر ماشین برای رفتن به محل کار بودم با این همه زیبای در اطرافم غرق در زیبای های آفرینش شده بودم که نگاهم با   گل های  زیبای  بابونه ی  که تازه از خاک سر بر آورده بودند گره خورد و  یاد این جمله افتادم که "خداوند تو را دوست دارد چرا که هر بهار برایت گل می فرستد" حالت سپاس و خشوع یافتم ماشینی آمد و راهی شدم.





 عقربه های ساعت روی دیوار کتابخانه ساعت 15/30 را اعلام می کرد  پاشنه ی در  چرخید و دخترک زیبا روی  با لبخندی  بر لب وارد سالن و با چند شاخه گل نزدیک میز امانت شد وبا مهربانی گفت"خانم این گل ها رو برای شما آوردم"با هدیه ی این عضوء مهربان خستگی روح و جسممان زدوده  شد ناگاه  یاد همان جمله افتادم "خداوند تو را دوست دارد .............".





عصر همان روز برای تجدید قوا و هواخوری به حیاط کتابخانه رفتم و چرخی در حیاط زدم  باز هم نگاهم به این گل زیبا که نشانی از خالق هنرمندش بود افتاد و دوباره همان جمله"خداوند تو را دوست دارد........."






آخر هفته به همراه  دوستان به لرستان زیبا ،سرزمین آبشارها و بیشه ها ، مسافرت کوتاهی داشتیم  ،طبیعت زیبا هنرمندی خالقش را به نمایش گذاشته بود  از همه مهیج تر و زیباتر گندمزارپر از گل های لاله بود که نظر هر رهگذری را جلب می کرد . شور و نشاط ما  در دشت لاله هادیدنی بود....و باز یاد همان جمله "خداوند تو را....." افتادم.




معبودم تو را سپاس


که هر بهار برایم گل های رنگا رنگ و زیبا می فرستی


بار الها  چگونه زبان به ستایش و شکر نعمات بی شمارت بگشایم که در خور خدایت باشد 



  به قول سعدی:    

 از دست و زبان که برآید       کز عهده شکرش به در آید


   

 شکر گل های زیبای که هر بهار برایمان می فرستی و هزاران هزار نعمت دیگری که ارزانی داشته ای.


بارالها اندک شکر ما را بپذیر کز بنده ی محدود شکری محدود به زبان آید و از خالق نا محدود لطف و ارزانی نا محدود به 


ثمر آید.


و باز هم از سعدی:


بنده همان به که ز تقصیر خویش

عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

کس نتواند که به جای آورد


پدر،عشق و پسر





معرفی کتاب


پدر،عشق و پسر/سید مهدی شجاعی._نیستان


کتاب از زبانِ اسبِ علی اکبر “عقاب” برای “لیلا” مادرِ ایشان ماجرای کربلا را تعریف می‌کند.

در کتاب اینگونه نوشته شده که “عقاب” را “سیف بن ذی‌یزن” وقتی پیامبر صل الله علیه و آله پنج ساله بودند، به ایشان داده است و بعد از پیامبر این اسب به امام علی سپس امام حسن و بعد از ایشان به امام حسین علیه السلام رسیده و امام چون ذوالجناح را داشتند، عقاب را علی اکبر می‌سپارند. «یعنی دوباره پیامبر، چراکه شبیه‌ترین مردم به پیامبر علی اکبر بود»


کتاب در ده مجلس نوشته شده و عقاب قدم به قدم، وقایع روز عاشورا و اتفاقاتی که بر اهل حرم و علی اکبرِ لیلا افتاده را برای لیلای غایب در صحرای کربلا، تعریف می‌کند.از عشقِ پدر و پسر به هم، از به میدان فرستادنِ اکبر، از رابطه ی بین این محب و محبوب، از جنگیدن و رجز خواندن‌های سوارش، از حلقه سپاهیان دشمن، از فروآمدن رگبار تیرها به آنها… از امام بر بالای پیکرِ پسرش …



نقاط قوت


1-نثر مناسب و هماهنگی کلمات


2-شروع هنرمندانه ی داستان با عبارات و جملات و تصاویر بکر 


3-نویسنده با آوردن شخصیت اسب و بازگو کردن این واقعه تاریخی از زبان اسب نوشته را از سطح بیان یک واقعه تاریخی عادی بالاتر برده و نوشته را خواندنی و جذاب کرده است.


4-وسعت واژگانی نویسنده قابل تقدیر است.


5-فهرست منابعی که با ذکر صفحه  در  پایان کتاب آمده است سندیت و موثق بودن نوشته و اوج هنرمندی شجاعی را که با قلم زیبایش یک واقعه ی تاریخی را  که تمامی صفحاتش برگرفته از منابع می باشد را نشان می دهد.




6-شجاعی داستان را برای کود ک و نوجوان نگاشته و یک بار هم در سال 1374 کتابش دیپلم افتخار چهارمین جشنواره کودک و نوجوان را به دست آورده است ولی پدر،عشق و پسر داستان عاشقانه ای است که سن وسال نمی شناسد.


7-بازی با واژه ها و ساخت ترکیبات تازه بعد نویی به نوشته داد است مانند  عبارت"واصلا مگر نه کوثر...."در ص 56


نقاط ضعف


1-نخستین بار که کتاب از نگاهمان عبور کرد بدون تورق و با دیدن عنوان و حجم کم گمان نمودم کتاب شعری باشد با اشعار نو .کاش نویسنده عنوانی مناسب تر برای نوشته اش انتخاب می نمود که رساننده ی محتوای کتاب باشد تا علاقمندان به این گونه کتابها از مطالعه ی کتاب بی بهره نمانند.


2-وجود غلط املایی مانند "بی محابا" را "بی مهابا "نوشته است.


3-راوی اول شخص است یعنی خود نویسنده در قالب یکی از شخصیت ها (همان عقاب) که این نوع بیان چندان جالب نمی باشد چرا که نویسنده در ضمیر همه ی شخصیت های داستان نفوذ و بجای آنها احساس،تصمیم و صحبت می کند.


درباره طرح و رنگ روی جلد


"سپر ،اسب و شمشیر"بیان کننده ی صحنه ی جنگ و اینکه سپری ما بین اسب و شمشیر است نشان می دهد اسب در جنگ زنده می ماند.و اما رنگ جلد، رنگ قرمز  برای نشان دهنده ی عشق و جنگ مناسب تر بود.


وب نوشت های  دوستان



ن و القلم  ،  جاده   ، میغان

.................................


ای خدای مهربان


در این وانفسای گرانی،

تنها کالای رو به تنزل، دین توست.

بهای آن را در چشمِ دین‌فروشان بیفزا
تا چنین ارزان‌ش نفروشند.


سید مهدی شجاعی