کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

راز در کتاب است و کتاب، خود، یک راز
کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

کتابخانه عمومی فجر صالح آباد ( همدان )

راز در کتاب است و کتاب، خود، یک راز

بار دیگر بلاگفایی که دوست میداشتم

نقص بلاگفای کاربر پسندِ زیبا  رفع و قابل دسترس گردید امید که دیگر مشکلاتی بدین سان نداشته باشد.


باز میگردیم به خانه ی اول خویش.


منتظر کلیک های سبزتان هستیم در 

                                                             fajrpl.blogfa.com


هنرمندان کوچک

  ساعت نه و نیم

تلفن کتابخانه به صدا در آمد.

من:بفرماید

پشت خطی:ببخشید خانم بیگی ،صفری هستم،مسئول کانون پرورش فکری کودک و نوجوان،امروز معلم نقاشی بچه ها نیامده است،امکانش هست بچه ها رو برای مسابقه نقاشی بجای روز چهارشنبه(برای این روز هماهنگ کرده بودیم)  امروز بیارم کتابخانه.

من:چرا نشود،منتظرتانیم.

ساعت ده

بچه ها با مربیشان داخل کتابخانه می شوند،من با تلفن مشغول گفت و گو با یکی از همکاران.با  تمام شدن گفت و گو به سمت مربی بچه ها می روم.سلام و علیک و بعد تصمیم می گیرم میزها را بهم بچسبانیم با کمک بچه ها انجام می دهیم و چند دقیقه بعد برگه های نقاشی را بین بچه ها پخش می کنم .

بچه ها موضوع را می پرسن من هم می گویم درباره امام رضا(ع)،مشهد.بچه ها هم شروع به کشیدن می کنند و انصافا با سن و سال کمشان چقدر خوب و زیبا می کشیدند.

از اداره مان مقداری برچسب گرفته ام شروع به برش برچسب ها می کنم تا بین بچه ها پخش کنم و به مربی بچه ها کتاب داستانی درباره امام رضا می دهم تا بعد از پایان جلسه نقاشی برای بچه ها بخواند.

نقاشی کشیدن تمام می شود و با شکلات از هنرمندان کوچکمان پذیرایی می کنیم و سپس مربی  بچه ها با  لحن دوست داشتنی و جذاب برایشان قصه انتخابی را می خواند  در پایان وعده انتخاب برنده و ایجاد نمایشگاه از آثارشان و پخش برچسب را انجام می دهیم. 


     5xm_img_۲۰۱۵۰۸۲۴_۱۱۱۱۳۸.jpg                        y86u_img_۲۰۱۵۰۸۲۴_۱۱۵۳۱۷.jpg                            scbb_img_۲۰۱۵۰۸۲۴_۱۱۵۳۵۱.jpg                      xkaj_img_۲۰۱۰۰۱۰۴_۰۰۱۲۱۷.jpg              25rq_img_۲۰۱۰۰۱۰۳_۲۲۵۴۴۰.jpg




استاد عشق




استاد عشـــــق:نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور سید محمود حسابی،پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران/نگارش ایرج حسابی._تهران:1380.

 

اول بخوانید وب نوشت های دوستان را:


مجن


از متن کتاب:


خواندن،فهمیدن،آگاه شدن مثل یک نوع عبادت  و تشکر از زحمات خداوند است.


این سه سال به من نشان داد،که همیشه کار،فکر و احساسات درست نتیجه ی مثبت می دهد.


زندگی همین است،پر از فراز و نشیب است،تلخی و شیرینی دارد.همه چیز می گذرد.مهم این است که آدم یاد بگیرد،وقتی کار یا زندگی سخت می شود،میزان طاقت او،در سختی ها کمی بیشتر باشد که پیش آمده است.اما باید انسان تجربه ی که بدست می اورد ،فراموش نکند.قدر توانایی ها و نعمت های خود را بداند،و به بهترین شکل،از آن بهره ببرد.


اگر انسان بخواهد کسی را اذیت کند هیچ موجود دیگری به پایش نمی رسد.


وقتی انسان وجود ارزشمند دارد به همان اندازه مودب،متواضع و فروتن نیز هست.


خانم و آقا بودن آسان نیست،سابقه،تربیت و نجابت باید فراهم باشد.ایمان و اعتقاد از ارکان آقا و خانم بودن است.


 

ادامه مطلب ...

زنان قهرمان

                                            

                  

           

هرسه کتاب خاطرات در حوزه دفاع مقدس هستند،نقش اصلی در هرکدام از داستانها یک زن و ناشر هرسه سوره مهر می باشد.

اولی در نقش همسر و در منزل (دختر شیــــنا)

«دختر شینا» داستان زندگی عاشقانه «قدم‌خیر محمدی» با «شهید حاج ستار ابراهیمی» است که می‌تواند سحر هزاران عشق مثلثی و مربعی سریال‌های صداوسیما و فیلم فارسی‌های سینمای امروز را برملا کند.

«دختر شینا» عاشقانه‌ای است که زندگی شده و نشان می‌دهد که سبک زندگی ایرانی شیوه پاک و عاشقانه زیستن و فداکاری و ایثار را در بالاترین جایگاه و کیفیت داراست و این سبک زندگی ما را در جنگ تحمیلی پیروز کرد و امروز ما را در جنگ نرم فاتح خواهد کرد.


دومی نیروی مردمی در صحنه جنگ  اسیر می گردد (من زنده ام)

عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی‌خبری مفقودالاثری برای خانواده‌اش یا هر کسی که می‌توانست فارسی بخواند نوشته بود: «من زنده‌ام. معصومه آباد.»

کتاب از هشت فصل تشکیل شده است:
* کودکی
* نوجوانی
* انقلاب
* جنگ و اسارت
* زندان الرشید بغداد
* انتظار
* اردوگاه موصل و عنبر
* عکس و اسناد

شاید نویسنده‌ی این کتاب یک نویسنده‌ی حرفه‌ای نباشد؛ شاید نقدهایی به ادبیات و سبک بیان خاطراتش بتوان مطرح کرد؛ ولی هرچه هست خواننده در متن مهلت فکر کردن به اتفاقات و تحلیل‌ها را پیدا می‌کند. خواننده در طول کتاب احساس می‌کند با یک زندگی‌نامه‌ی خودنوشت صادق طرف است. واقعیت این است که هر کسی موقع ورق زدن کتاب و لا به لای خطوط آن دو احساس «اندوه و غم» و «عزت و افتخار» را توأمان تجربه می‌کند و جاهایی از کتاب را از پشت پرده‌ی اشک خواهد خواند.


و سومی هم دختر 17 ساله که در 20 روز اول جنگ خرمشهر به صورت دواطلبانه مشغول خدمت در پشت جبهه بوده است(دا)

 ظرفی نیست تا مظروفی شود برای به تصویر کشیدن رشادتهای این دختر 17 ساله .دختری که پدر و برادر شهیدش را  خودش دفن می کند از آنجا که حرفه ای نمی داند در جنت آباد خرمشهر یعنی گورستان مشغول به کار می شود در داخل شهر می گردد اجساد را پیدا می کند و شب ها از اجساد نگهبانی می کند تا سگ ها بدانها حمله نکنند ، غم شهادت برادرش را چند ماه به تنهایی و فقط با خواهر ش لیلا به دوش می کشد  در همین مدت کمک های اولیه را یاد می گیرد و به مجروحان رسیدگی می کندو علاوه بر اینها بار زندگی مشترک را در روزهای که همسرش در صحنه ی جنگ بوده به دوش کشیده است.چه بگویم از کتاب دا که هر صفحه اش معطر به بوی شهیدان و شهادت است بوی خون و صدای خمسه خمسه و بمباران همراه با رشادتهای شیر زنی بنام زهرا آمیخته شد.

لذت مطالعه یشان را تجربه کنید.


طعم این سه کتاب  همراه با ستارهایشان به ترتیب(البته از نظر بنده):


1.من زنده ام     *                لذیذ(مقداری در نگارش ضعیف عمل شده و صمیمیتش کمتر از دوکتاب دیگر است)


2.دختر شینا    **              لذیذتر(عاطفی تر و صمیمی تر از من زنده ام)


3.دا            ***                    لذیذترین(بعبارتی با این کتاب زندگی کردم،خیلی پر طرفدار است این کتاب) 


ندامت نامه

الهی

با خاطری خسته ، دلی به تو بسته ، دست از غیر تو شسته ، در انتظار رحمتت نشسته ام

می دهی کریمی

                                نمیدهی حکیمی

                                                             می خوانی شاکرم

                                                                                       

 میرانی صابرم

الهی

احوالم چنانست که می دانی

                                   و اعمالم چنین است که می بینی

                                                                            نه پای گریز دارم

                                                                                

 و نه زبان ستیز 

الهی ،

 مشتی خاک را چه شاید

و از او چه برآید

و با او چه باید؟

غیر تو ، کسی را ندارم

با کوله باری از گناه ،

دلی به تنگ آمده از نفس اماره ،

صورتی خجل و دستی خالی ،

لیک به امید رحمتت به در خانه ات می آیم

پس ای ستارالعیوب ، یا علام الغیوب و یا غفارالذنوب

دستم بگیر یا ارحم الراحمین



التماس دعا دوستان